یادش به خیر! در دوران تحصیل دانشگاه، با دوستان قرار گذاشتیم که از هم خبر بگیریم و همدیگرو فراموش نکنیم. من به بیشتر اون هایی که دور و بر شهرمون بودند، سر زدم و رفتم سراغشون. محل کارشون رو دیدم و به دیدنشون رفتم.
حتی به خونه ی خیلی هاشون رفتم اما به جز یکی که هم کلاس دوران دبیرستانم بود، هیچ کدومشون به من سر نزدند. با بعضی ها اون قدر راحت بودم که هفته ای دو یا سه بار به خونشون سر می زدم و البته ایشون در طول این سال ها دو بار بیشتر به خونه ی ما نیومد.
وقتی هم ازشون می پرسیدم، چرا نمی آیید؟ می گفتند که می آییم اما هیچ خبری نبود. یا به خاطر دوری راه نیومدند یا نمی دونم ... . اما همیشه هم توی جمع می گفتند؛ بیایید به هم سر بزنیم و حداقل سالی یک بار به دیدن هم بریم! اما هیچ کدوم نمی گفتند که تو اومدی و ما نیومدیم و از این بابت بدهکاریم.
بگذریم! خدا کنه خوش باشند و به جز غم، خدا همه چی بهشون بده. ما بیش از وظیفه مون بهشون سر زدیم و سراغ گرفتیم، دیگه بقیه ی کار با خودشونه. اگر طالب ادامه ی ارتباط بودند، عملا اعلام کنند و اگر نه با عمل و رفتار ثابت کنند که دوست دارند، رابطه ادامه پیدا کنه و توی جمع فقط شعار ندهند!