بعضی از ضرب المثلای ما معنا و مفهوم درست و
قشنگی دارند، اما با کلمه هایی گفته شدند که هر جایی نمی شه اون ها رو مطرحشون
کرد. بعضی از اون ها هم یک مطلب اشتباه رو به ما گفتند و ما هم که فکر می کنیم
درسته، کامل قبولش می کنیم، اما همین مثل اشتباه یه جاهایی ترمز پیشرفت ما می شه و
گرفتارمون می کنه.
شاید بهتر باشه، توی ضرب المثلای فارسی بگردیم و اون
هایی رو که می تونند، بهمون کمک کنه پیدا کنیم و ازشون استفاده کنیم اما اون هایی که
کمکی نمی کنند یا برامون دردسر ساز می شوند رو بگذاریم کنار توی موزه ی کتاب ها
بمونند.
ـ خواهی
نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو: اگر جماعت راه اشتباه رو رفت تکلیف چیه؟ فکر می کنم
گاهی وقتا باید شکل اون ها رو عوض کرد: خواهی نشوی همرنگ، رسوای جماعت شو!
ـ لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش:
اگر این وسط طرف خواست از محبت ما سوء استفاده کنه تکلیف چیه؟ راست گفتند که: خوبی
که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند!
بگذریم، بعضی ضرب المثلا هم هستند که به ما
راه درست تلاش رو نشون می دند و کمک می کنند که به توانایی هامون ایمان داشته
باشیم و سعی کنیم تا خوشبخت بشیم و خوشبختی رو برای دیگران هم به ارمغان بیاریم.
خیلی از این مثل ها رو شاعران در گذشته به شعر گفتند و جالب تر شون کردند.
ـ چون شیر به خود سپه شکن باش فرزند خصال خویشتن باش: یعنی به
توانایی ها و استعدادهای خودت ایمان و اعتماد کن و مثل شیر برو تو دل مشکلات تا
حلشون کنی.
ـ هر که بامش بیش، برفش بیشتر: هر کسی که
دارایی بیشتری داشته باشه، زحمت و دردسر بیشتری برای نگهداری و مراقبت از اون دارایی ها باید تحمل کنه.
ـ و این قصه سَرِ دراز دارد...!