« حرف ناب » یعنی؛ « حرف دل » یا « درد دل » !

ای عزیز، حرف دلت را امروز بگو؛ اگر گفتی، می شود: ( حرف دل ! ) اگر نگفتی، فردا می شود: ( درد دل ! )

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آدم» ثبت شده است


     حتما برای شمام پیش اومده که توی پارک یا فضاهای عمومی که با خونواده رفتید و نشستید، یک دفعه متوجه می شید که یه نفر زل زده و شما یا یکی از اعضای خونواده تون رو زیر نظر گرفته. بعد وقتی ازش می پرسید چرا؟ بر می گرده و می گه اتفاقی اون سمت رو نگاه می کرده.


     یه مطلب دیگه این که بیشتر وقتا می گیم خانم ها حجابشون رو رعایت کنند و مثلا با چادر یا مانتو یا هر لباس دیگه ای که تنشونه، بدنشون رو کامل بپوشونند. اما از اون طرف کم تر می گیم آقایون محترم چشماشون رو درویش کنند و به ناموس و زن و بچه ی مردم نگاه نکنند!


     حجاب یعنی خودمون رو از نگاه نامحرم بپوشونیم. اما عفاف و پاکدامنی یعنی این که راضی نشیم راحت تو دام شیطون بیفتیم و آلوده بشیم. راستی هم حجاب و هم عفاف هر دو برای ما آدماست و فرقی نداره که مرد باشیم یا زن!


     باید هم فکر و دلمون رو پاک کنیم و همه رو خونواده ی خودمون بدونیم و هم پوششمون کامل و بی نقص باشه، تا دل کسی با دیدن ما نلرزه! یادمون باشه شیطون دشمن قسم خورده ی ماست و در کمینه!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۷ ، ۱۱:۵۶
Mirzaadeh

     دیدی یه وقتایی خودتم نمی دونی چِته و این حال از کجا اومده و کی باعث شده این حال رو تجربه کنی. ممکنه این حال خیلی خوب باشه و اون قدر بهت روحیه بده که یک هفته یا حتی یک ماه شارژ بشی و انرژی بگیری و به دور و بری ها هم انرژی بدی!


     از طرفی، ممکنه این حال، حال بدی باشه که حسابی اوضاع روح و روان و زندگیت رو به هم بریزه و هر چی تلاش کنی که چاره ای برای این مشکل و درمانی برای این دردت پیدا کنی نتونی! اون وقت دیگه از زندگی خسته می شی، چون می بینی هیچ کسی نیومده کمکت، هیچ؛ تازه بعضی ها توی اون حال خراب، انتظارای عجیب و غریب اَزَت دارند و اصلا تو و مشکلاتت براشون اهمیتی نداره.


     وقتی خوب از همه ی آدمای دور و بر یا فامیلا و دوستای عزیزت نا امید شدی؛ اون وقته که تازه یادت می افته، یکی بوده و هست که تنها باید از اون کمک می خواستی و بهترین همراه توی مشکلات، سختی ها و گرفتاری هاست.


     آره! درست حدس زدی! یادت باشه خدا دوست آخر و امید نهاییت نباید باشه! اول کار برو سراغش و ازش کمک بخواه. مطمئن باش هر چی صلاحت باشه بهت می ده. توکل کن به خودش و به دانایی و توانایی خدا ایمان داشته باش! حق یار و یاور و نگهدارت!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۰
Mirzaadeh

     یادم میاد، خیلی سال پیش وقتی سنم کم بود و پدر و مادر خدا بیامرزم زنده بودند، یه روز دیدم که دختر همسایه اومد و بدون اجازه رفت توی آشپزخونه که توی حیاط بود و یه کاسه از روغن پر کرد و برداشت بُرد.


     بلافاصله دویدم توی خونه و به مادرم گفتم. مادر گفت اشکالی نداره. اما من با فریاد می خواستم ثابت کنم کار اون دختر اشکال داره و از خر شیطون پایین نمی اومدم. بالاخره با تذکر جدی مادر ساکت شدم و قبول کردم.


     چند وقت بعد دیدم، مادرم صبح زود رفت خونه ی همون همسایه برای نون پختن و منم باهاش رفتم. (آخه تنور ما خراب شده بود) و تا ساعت ده صبح که هوا گرم می شد، با کمک همون دختر و مادرش کار پختن نون تموم شد.


     اون روزا و اون آدما رفتند و دیگه اثری از اون ها نیست. کاش صفا و صمیمیت رو با خودشون نمی بردند و هنوز هم مثل اون وقتا با همدیگه گرم و صمیمی بودیم. یادش به خیر!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۳۶
Mirzaadeh

     ما آدم بزرگا همیشه فکر می کنیم، حق با ماست و کوچیکترا عقلشون نمی رسه و باید کاملا مطیع ما باشند. اما من بارها با همین دو تا چشمای خودم، چیزایی دیدم و شنیدم که باور کردنش خیلی سخته.


     بعضی وقتا بچه ها و کوچیکترا یه راه حلایی برای مشکلات پیدا کردند که به عقل هیچ جن یا آدمیزادی نمی رسیده! دلیل این کار به نظر یکی از دوستای خوبمون اینه که؛ بزرگترا به خاطر غرورشون و اعتماد به نفس الکی شون، همیشه مشکل رو می بینند و به راه حل کمتر دقت می کنند.


     اما کوچیکترا وقتی مشکلی پیش میاد، دنبال راه حل هستند و بیشتر وقتا می تونند راه حلو پیدا کنند یا راه بهتری پیشنهاد کنند، چون به جای مسئله بیشتر به راه حل ها فکر می کنند.


     قدیمیا می گفتند: توی هر سری یه عقلی هست. یعنی ممکنه هر کسی از یه طرف به مشکل نگاه کنه و چیزایی رو ببینه که دیگران ندیده باشند. یه نکته ی دیگه این که تجربه ی همه ی آدما با هم یکی نیست و فرق داره و ممکنه یه نفر تجربه ای داشته باشه که توی حل مسئله بتونه بهش کمک کنه.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۲۳
Mirzaadeh

     امروز خیلی دلم گرفته بود و اصلا حوصله ی هیچ کاری رو نداشتم. به هر کدوم از دوستان هم زنگ زدم یا کار داشتند یا جواب ندادند. پاک که بی طاقت شدم، گفتم علی الله! خودم تنهایی پا می شم یه طرفی می رم. از این که این جا بشینم و خودخوری کنم که بهتره! والله!


     بلند شدم، لباس پوشیدم و زدم بیرون. کنار میدون روی نیمکت ها جای خالی زیاد بود اما اون جا هم حالم جا نمیومد. بنابراین رفتم طرف کوه های اطراف. توی راه چون بی حوصله بودم، تند تند راه می رفتم و حسابی عرق کرده بودم. وقتی رسیدم پای کوه، موندم که بِرَم بالا یا برگردم.


     با وجود خستگی و گرما که کلافم کرده بود، رفتم تا دامنه ی کوه و روی تکه سنگی نشستم و ناخودآگاه فکرم پرواز کرد به روزای قدیم! به خیلی از آدم ها فکر کردم و به گذشته ی خودم. خیلی از اشتباهاتم رو روشن دیدم و فهمیدم، اون هایی که یه روز می گفتند، حواست رو جمع کن، حق داشتند.


***


     آره! به همین سادگی، تو تنهایی خودم یه چیزایی رو کشف کردم و بهش رسیدم که سال ها بود، اون ها رو نفهمیده بودم. راست گفتند که تنهایی بعضی وقتا لازمه و آدم هر چند وقت یک بار باید با خودش تنها باشه و به کارای خودش فکر کنه.


     با خودم قرار گذاشتم، بعضی وقتا یه وقت هم به خودم بدم تا با هم تنها باشیم و بگردیم توی خاطرات و ماجراهایی که با هم داشتیم. شاید یه چیزای دیگه ای رو کشف کردیم که به دردمون خورد، شاید...!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۱۵
Mirzaadeh


« دوست آن باشد که گیرد دست دوست        در پریشان حالی و درماندگی »


     شما چند تا دوست دارید؟ نه، منظورم این نیست که چه مقدار! مثل وقتی که از بچه ها می پرسیم: باباتو چند تا دوست داری؟ منظورم اینه؛ چند نفر سراغ دارید که از با شما بودن لذت می برند و وقتی که نیاز داشته باشید، کسی کنارتون باشه، برای کمک و همراهی شما آماده اند؟


     همه ی ما کسانی رو دور و برمون داریم که ممکنه ساعاتی از شبانه روز رو با اون ها بگذرونیم. این افراد ممکنه همسایه، همکار، هم محلی، همشهری یا ... باشند اما حتما موقع لازم نمی تونند کنار ما باشند و در حد توان بهمون کمک کنند.


     کسانی هم هستند که در طول روز ممکنه حتی یه بار اون ها رو نبینیم، اما به محض گرفتاری و یا انجام کارهایی که به همراهی و یاری اطرافیان نیاز داریم، به کمکمون میان و دستمون رو می گیرند. من فکر می کنم این آدما دوست ما هستند و باید قدرشون رو بدونیم و نسبت به اون ها وظایف دوستیمون رو کامل به جا بیاریم.


     اگه منظورم رو متوجه شدید، حالا بگید، چند تا دوست دارید که می شه بهشون تکیه کرد؟ همون کسانی که در شرایط سخت بتونند به شما مثل یه تکیه گاه تکیه کنند و دوباره از زمین بلند شوند. ان شاءالله! دوستاتون روز به روز زیادتر باشند، چون از قدیم گفتند: هزار دوست کمه و یه دشمن زیاد!


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۵۵
Mirzaadeh

« با خدا باش، پادشاهی کن                    بی خدا باش، هر چه خواهی کن »


     هر وقت که ناخودآگاه سرعتم زیاد می شه و نمی تونم خودم رو کنترل کنم و می زنم تو شونه ی خاکی یا کلا از جاده می رم بیرون؛ اون وقت یه صدایی بهم می گه: « بی معرفت! الاغ...! چند بار گرفتار شدی و خدا توی بدترین حالات اومد دستت رو گرفت و از گرفتاری و بدبختی و آلودگی ها آورد بیرون و همه چی رو، رو به راه کرد و نگذاشت هیچ کسی بو ببره که ماجرا چی بوده! که اگه دور و بری ها می فهمیدند چی شده، دیگه آب دهان هم توی صورتت نمی انداختند! چه برسه به این که بخوای براشون قیافه هم بگیری و خودت رو کسی حساب کنی!


     نفهم بفهم! بسه دیگه!... با هر کی رو راست نیستی با خدا رو راست باش! فقط محض خاطر این که بهش نشون بدی اون قدرها هم بی معرفت نیستی! وگرنه خدا خودش از همه چی خبر داره. البته خدا خودش بهتر می دونه که چه جونوری آفریده! اما اگه باهاش رو راست باشی و همه چی رو توی تنهایی خودت و خدا واسش بگی و خودت رو بسپری دستش، مطمئن باش دیگه نمی گذاره، راه کج بری و برت می گردونه توی راه راست و هواتو خیلی بیشتر از این ها داره. از ما گفتن بود. از تو ... نمی دونم شنیدن یا نشنیدن! تصمیم با خودته! اگه آدم هم نیستی، اقلا جونور سر به راهی برا خدا باش!... »


     نمی دونم این صدای فرشته های خداست یا صدای وجدانمه یا ...؟ بگذریم. هر کی هست، به خدا راست می گه! خطاکار باشیم، گنهکار باشیم، اما بی معرفت نباشیم! خدا آخر معرفت و مرامه! به خدا راست می گم. خدایا! غلط کردم، ... خوردم؛ « اِهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمِ...! »


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۳۱
Mirzaadeh